وقتی کودکی ما پر بود از جمع کردن تکهپارههای بیاهمیت، دنیا داشت به پیش میرفت تا آینده را از ما بگیرد. کودکیمان آنقدر مکتوب و کاغذی و نوشته شده بود که دلمان را به همانها خوش کرده و هر کدام کلکسیونی جمع میکردیم از خاطرهها. مجموعههای کوچکی که گمان میکردیم روزی به کار خواهد آمد. اصلا شاید پر بیراه هم فکر نمیکردیم و همان مجموعههای تمبر، اسکناس، سنگ و خیلی چیزهای دیگر، روزی به کار کسی آمده باشد. ولی مجموعههای عکس آدامس به کار کداممان آمد؟
از عکسهای فوتبالی سینسین بگیرید تا پرستو و آدامسهای لاویز ترکیهای! فوتبالیها که جای خود داشتند؛ با آن کف دستهای سرخ شده از کوبیدن رویشان و برگشتن و برنگشتن که حاصلش میشد چند قطعه عکس بیشتر. مثلا عکس رود گولیت را باید با سه تا عکس دیگر میگذاشتیم روی پله همسایه و هنرمندترین یا شاید خوششانسترین نفر، عکسها را بر میگرداند و رود گولیت را صاحب میشد و حسرتی برای بازنده باقی میگذاشت. آدامسهای دلار هم که به گمانم مال المپیک بارسلون بود با آن جلد صورتی و محصول ترکیه. تویش عکسهای مقوایی داشت؛ از پیتر شیلتون بگیرید تا بازیکنهای ناشناخته ترکیهای. آدامس خروسنشان هم که از خیلی سال پیشتر وجود داشت و چون عکس تویش نداشت، کسی علاقهای به خریدنش نداشت.
هرچند این مجموعه عکسها هیچ وقت کامل نمیشد و همیشه حسرت میخوردیم وقتی عکس تکراری در میآمد. ولی در این بین آدامسهای لاویز بودند که برایش داستان میساختیم و بعدتر که عقل رس شدیم، فهمیدیم اصلا ماجرا چیست و اینها چه میگفتند به هم. هر چه که بود، نه توی مترو به بستهای ۱۰۰۰ تومان میفروختند و نه قدر و اهمیتشان به اندازه یک آدامس جویدن معمولی بود. دنیای کودکیمان بود این آدامسها و عکسهایی که از تویش در میآمد. وقتی هم که دیگر خبری از آدامس لاویز و آن فوتبالیها نبود، رسیدیم به شیک جویدن و بعدتر آدامسهای مترویی که معلوم نیست از کجا سرازیر میشوند توی مملکت که هر چه میجویمشان، تمام نمیشوند!
حالا جالبش اینجاست که عکسهای همان آدامس لاویز را آگهی میزنند توی اینترنت تا بفروشند. فکرش را بکنید که ۷۴ قطعه عکس آدامس لاویز، ۲۰ هزار و ۵۰۰ تومان فروش رفته باشد یا حتی کامران نجفزاده، از خریدن آدامس لاویز آنقدر خوشحال شده که عکسش را توی اینستاگرامش آپلود کرده باشد. انگار همهمان به سبک و سیاق خودمان، دنبال کودکیمان میگردیم. نقطهای از زندگی که اگر در گیر و دار جنگ گذشت، با همان تکهپارههای بیاهمیت پر شده و خیال بیرون رفتن از ذهنمان را ندارد.
اگر از خاطرهبازیهای کودکی بگذریم، بد نیست به ماجرای عکسها و یادداشتهای آدامس لاویز هم اشاره کنیم. کارتونهایی که کیم کازالی نیوزلندی در دهه ۱۹۶۰ برای همسر آیندهاش میکشید و یادداشتهایی که برای او مینوشت. روبرتو آلفردو ویچنزو کازالی، یک مهندس کامپیوتر ایتالیایی بود که کیم در پیست اسکی با او آشنا شد. طرحهایی که کیم کازالی، آنها را یک جور ثبت وقایع از روند پیشرفت احساسش میدانست و سری اول آنها، برای اولین بار در پنجم ژانویه ۱۹۷۰ در لسآنجلس تایمز با امضای «کیم» منتشر شد. پس از ازدواج این دو، کشیدن طرحها و موفقیتشان در سراسر جهان همچنان ادامه داشت، اما روبرتو در سن ۳۱ سالگی و در سال ۱۹۷۶ بر اثر سرطان درگذشت. کیم اواسط دهه ۱۹۸۰ به استرالیا رفت و یک مزرعه در شمال سیدنی خرید و برای سالها در آنجا زندگی کرد. در ۱۹۹۰ به انگلستان بازگشت و سرانجام در ۱۹۹۹ بر اثر سرطان استخوان درگذشت.
ما هم هنوز همانهایی هستیم که چیزهای بیاهمیت را حالا توی گوشیهای تلفنمان جمع میکنیم و جای آلبومها، صفحههای اینستاگراممان را آباد میکنیم.
پ.ن: این نقاشی را سیام دی ماه ۱۳۷۹ کشیدم و جزو سه نقاشی از تصاویر آدامس لاویز است که اسکن کرده بودم. تعداد این نقاشیهایم خیلی زیاد بود و حیف که همه را از دست دادم!