سال ۱۳۹۹ با همه مصیبتها و دردها گذشت و حالا سال صفر در انتظار است تا قدم روی موزاییکهای لق و هنوز سفت نشدهاش بگذاریم و احتمالا چند روزی آب به پاچه شلوارمان بپاشد تا خودش را بگیرد و زیر پای همهمان سفت شود.
هر سال گمان میکنیم سالی که گذشت انتهای دردها و غمها بوده و سال بعد دیگر این چیزها را با خودش ندارد، اما زهی خیال باطل که سال بعد و سالهای بعدتر هم دردهای دیگری با خودشان میآورند. حکایت سال نحس ۱۳۹۹ هم همین بود. سالی که هرچه بدی در سالهای قبلتر تجربه کردیم را با خودش آورد و چهارتای دیگر هم روی همه اضافه کرد و تپاند توی حلقمان. اینکه ۱۴۰۰ ابتدای قرن است، هیچ جای قرن نیست، سال صفر است، هر چیز که اسمش را بگذاریم، فقط باید امیدوار باشیم که در آن کمی و فقط کمی حال دلمان خوبتر از سالهای قبل باشد. چه حال شخصی، چه حال عمومی.
اینکه توی ۱۴۰۰ میخواهد چه اتفاقاتی برای هرکدام از ما بیفتد و آیا همین خود من هنوز نفس میکشم و زنده هستم یا نه، خودش یک چالش است. باید ماند و منتظر شد و دید که داستان کرونا به کجا میکشد و بالاخره چه زمانی به واکسیناسیون عمومی میرسیم و زندگی از چه زمانی به شرایط عادی بر میگردد. باید بمانیم و ببینیم که این سال صفر چه آشی برایمان پخته است.